محل تولدم جنگلهاي ِ باراني بود وحالا...محل ِسكونتم....دل كوير
!مانده ام چگونهـ
...كنار بيايم با اين همه تناقض وتضاد
...!درشگفتم از اين كويرِ ِ تـ ـركـ خورده ي سيـ ـنهـ ــ
...كه چگونه زيستـ
در آن همه رطوبتـ
!فريادهايم همه از جنس ِ باران استـ
اما گوش ِ شنوايي ندارد جز
...گوش هاي كـر شده ي مردابـ
!در شبهاي كوير...چون آينه ايـ
...صورت خندان وسيرت
س ي اهـــنمـايان استـ
!كه ميلرزد از سورت پست طوفانهاي ِ شنـ
!لاشخورهاي فكرمـ
...مدتهاست در انتظار وفات ثانيه ها هستند
!زير درختي كه..آغازگر ِ تنهايي بود
!...
ومار كبودي در انديشه ي ِمنـدر انديشه ي ِ طنابي براي ِمن... طنابي براي ِ تابـ
يـــا
"
دار"...
+ نوشته شده در ساعت 11:38 AM توسط رندخرابات
از این قبیله اگر چند عاشقان رفتند