محل تولدم جنگلهاي ِ باراني بود وحالا...محل ِسكونتم....دل كوير!

مانده ام چگونهـ...

كنار بيايم با اين همه تناقض وتضاد...!

درشگفتم از اين كويرِ ِ تـ ـركـ خورده ي سيـ ـنهـ ــ...

كه چگونه زيستـ

در آن همه رطوبتـ!

فريادهايم همه از جنس ِ باران استـ

اما گوش ِ شنوايي ندارد جز ...

گوش هاي كـر شده ي مردابـ!

در شبهاي كوير...چون آينه ايـ...

صورت خندان وسيرت س ي اهـــ

نمـايان استـ!

كه ميلرزد از سورت پست طوفانهاي ِ شنـ!

لاشخورهاي فكرمـ...

مدتهاست در انتظار وفات ثانيه ها هستند!

زير درختي كه..آغازگر ِ تنهايي بود!

...ومار كبودي در انديشه ي ِمنـ

در انديشه ي ِ طنابي براي ِمن... طنابي براي ِ تابـ

يـــا

"دار"...